-
من...
جمعه 1 شهریور 1392 15:07
من تمام نشانه های حیات را دارم اما قلبم . . . مثل ِ حوض کوچکی که ماهی اش را گربه برده است . . . ایستاده ...
-
گاهی...
جمعه 1 شهریور 1392 15:04
" این شعر حس خیلی خوبی بهم میده... " گـاهـی دور از چـشـم ابـرهـا هـم مـیـتـوان عـاشـق شـد مـیـتـوان بـغـض کـرد مـیـتـوان بـاریـد گـاهـی دور از چـشـم مـداد ر ن گ ی ها هـم مـیـتـوان نـقـاش شـد مـیـتـوان آسـمـان داشـت مـیـتـوان آبـی شـد ... امـا گـاهـی ! دور از چـشـم گـذشـتـه نـمـیـتـوان امـروز را پـشـت هـیـچ...
-
همه چیز....
جمعه 1 شهریور 1392 15:01
همه چیز را فروخته ام جز آن صندلی که جای تو بود! شاید آن روزی که برگشتی خسته باشی...
-
کنایه ها...
جمعه 1 شهریور 1392 15:01
گلایه ها عیبـی ندارد .. . . کنایه ها ویـران میکند . . . !!!
-
تنهایی....
جمعه 1 شهریور 1392 14:58
تنهایی ، شاخهی درختیست پشتِ پنجرهاَم گاهی لباسِ برگ میپوشد گاهی لباسِ برف اما، همیشه هست !
-
دلتنگم...
جمعه 1 شهریور 1392 14:57
دلتنگم... مثل خیلی از روزها ی زندگانی ام . این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست؛ تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم، یک قلم و چند ورق کاغذ تا نخورده است . اگر روزی کاغذهایم تمام شوند چه کنم؟!!!
-
تنهایی...
جمعه 1 شهریور 1392 14:56
تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است
-
بیشترین دروغ.....
جمعه 1 شهریور 1392 14:56
بیشترین دروغی که دراین دنیا گفتم,,, این کلمه است : خوبم
-
خدا...
جمعه 1 شهریور 1392 14:55
خــــدا .... کــی کـــات میــدهی !؟ هـــزار بـار یـــک پـــلان را گـــرفته ای ؛ مــــن بــازیگـر خوبــی نـمی شــوم ، بــــــــــــاور کـن !!
-
چگونه...
جمعه 1 شهریور 1392 14:48
چگونه تکه تکه های سهمم از تو را کنار هم بگذارم ؟ چگونه بسازمت ؟ آدم ها . . . فـرامـوش نـــمیکــــنند !! فــــــــقط . . . دیـــگر سـاکت میشـوند هـمین . . .
-
آدم خوب.....
جمعه 1 شهریور 1392 14:48
آدم خوب قصه های من!! دلتنگت شده ام، حجمش را میخواهی؟؟؟ خدا را تصور کن …
-
نقطه....
جمعه 1 شهریور 1392 14:41
با هر قدمی که دورتر میشوی، انگار دنیا هم تنگتر میشود ! تا آنجا که تنها نقطه هائی باقی میمانند . . . که آنها هم میشوند سهم نوشته هایم . میشوند " سه نقطه " . میشوند سکوت میشوند بغض میشوند جائی که درست . . . دلتنگی از آنجا آغاز میشود...
-
خیالت...
جمعه 1 شهریور 1392 14:37
خیالت همیشه هست... اما امروز دلم " خودت "را خواست ، نه خیالت را...
-
کـاش مـی فـهـمیـدی ....
پنجشنبه 31 مرداد 1392 13:35
کـاش مـی فـهـمیـدی .... قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی: بـمان... نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛ و آرام بـگویـى: هـر طور راحـتـى ... !
-
می روم...
پنجشنبه 31 مرداد 1392 13:35
می روم...به کجا؟ نمی دانم ....حس بدی ست... بی مقصدی! کاش نه باران بند می آمد... نه خیابان به انتها می رسید....
-
دیر فهمیدم...
پنجشنبه 31 مرداد 1392 13:34
دیر فهمیدم .. خیلی دیر ... " عزیزم " ... " گلم " ... "عشقم ".... تکیه کلامش بود!
-
زخم...
چهارشنبه 30 مرداد 1392 13:18
یک زخم دارم هر روز صبح بایدپانسمانش را باز کنم" رویش نمک بپاشم تا یادم نرود!! سراغ بعضی آدمها نباید رفت....
-
دیشب...
چهارشنبه 30 مرداد 1392 13:18
دیشب ارزوهایم را دم در گذاشتم تا رفتگر ببرد بی چار او !! بعضی ها را با خود به گور میبرم بعضی ها همان آرزوی با تو بودن بود بی معرفت.....
-
دیدم...
چهارشنبه 30 مرداد 1392 13:15
زنی را دیدم که برای سیری شکمش ..تنش را میفروخت.. مردی را دیدم که برای سیری شهوتش ..از شکم فرزندانش میزد.. ..خدا یا..... شهوت سرای شده دنیایت ..فیلترش نمیکنی..
-
بعضی ها....
چهارشنبه 30 مرداد 1392 13:08
بعضی ها نمیتوانند ما را دوست داشته باشند.. واصرار ما فقط وقت تلف کردن است مثل کار بیل ویلسون.. او سالها زیر درخت چنار دنبال سیب میگشت..!
-
تمام شد....
چهارشنبه 30 مرداد 1392 11:20
دیگر تمام شد ! آرزو هایم را گذاشتم در کوزه با آبش قرص های اعصابم را میخورم آدمیان به لبخندی که بر لبی نشانند ، به احساس خوبی که بر جا می نهند و به دردی که می کاهند ، می مانند ، بی شک تو ماندگاری اگر روزی … محبت کردی بی منت ! لذت بردی بی گناه ! بخشیدی بدون شرط… بدان آن روز واقعاً زندگی کرده ای زندگی، باورِ دریاست در...
-
من...
چهارشنبه 30 مرداد 1392 11:16
-
این روزها...
سهشنبه 29 مرداد 1392 11:15
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید! بــه خـــدا تمــــامـ شــد دلـــــــــــم...!
-
در خواب....
سهشنبه 29 مرداد 1392 11:15
خواب هم درراحتم نمی گذارے ، بی خبر می آیے ، صدایم می کنے … تا چشم باز میکنم ، باز نیستے !
-
مسافر...
دوشنبه 28 مرداد 1392 13:31
-
فاجعه...
دوشنبه 28 مرداد 1392 13:29
فاجعه رفتن او چیزی را تکان نداد من هنوزم چای میخورم، قدم میزنم، هستم!!!!! اما تلخ تر... تنها تر.... بی اعتماد تر...
-
گفت...
دوشنبه 28 مرداد 1392 13:27
گفت دیوانه وار دوستت دارم ! ولی من چه ساده بودم که نفهمیدم به دیوانه اعتباری نیست …
-
به این سایت هم سربزنید ... بدو بیا
یکشنبه 27 مرداد 1392 15:20
بدو بیا
-
مرا...
یکشنبه 27 مرداد 1392 13:47
دوست داشته باش امــــــا تجربه ام نکن . . . برای آموختن ابزار مناسبی نیســـــتم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مرداد 1392 13:40
ببین مرا چه گونه جادو کردی ؟ هنوز هم نمی توانم آن گونه که بودم باشم هنوز هم نمی توانم مدت ها بعد از نبودنت انسان دیگری را آنگونه که تو را ساختم برای خود بسازم سخت ست