پیراهنت
در باد تکان می خورد! این
تنها پرچمی است که
دوستش دارم
سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست
گر در این خلوت بمیرم هیچکس آگاه نیست
من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی
این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست
کار من از یکی
بود....
یکی نبود
گذشته....
من در اوج
قصه گم شده ام....
یکی
"بود"....
یکی
"نابود"....
شکسته ام....
میفهمی؟
به انتهای بودنم رسیده
ام....
اما اشک
نمیریزم....
پنهان شده
ام....
پشت لبخندی
که....
خیلی درد
دارد....
جای خالیت را....
آنقدر با چشمانم آب
میدهم....
که باز
کنارم....
سبز
شوی....